کلبه دل

به صلیب صدا مصلوبم ای "دوست"

کلبه دل

به صلیب صدا مصلوبم ای "دوست"

گریه کن سرباز!

بنام خدا




نظامی زن انگلیسی که پس از بازگشت از ماموریت خود در عراق،
 فرزندش را در آغوش می فشارد.

گریه کن که تاج زن بودن از سرت افتاده...
گریه کن که هیچ لذتی به پای مادری نمی رسد و تو را محروم کرده اند، ذائقه ات را خراب کرده اند...
اما
من چند حرف دیگر با تو دارم سرباز...
تو مادری، حق داری بچه ات را دوست داشته باشی... حق داری برایش دلتنگ شوی...
سوالی از تو دارم :
این کودک را می شناسی؟


می بینی پدرش با چشمان بسته، چگونه صورتش را لمس میکند؟
می بینی چگونه کفشهایش را درآورده تا در آغوش پدر، گم شود ؟
 
این دختر را چطور؟


حتماً او را دیده ای...
در کوچه پس کوچه های بصره... پای برهنه می دوید و خنده کودکانه ای بر لب داشت...
این پدر را میشناسی؟


این اما مال افغانستان است.
شاهکار قدیمی تر شما.
اما مگر زخم این پدر کهنه می شود؟
این هم کادوی یکی دوسال قبل توست برای کوکان افغان.........
از این دست اگر بخواهم برایت بیاورم، بسیارست...
سردشت خودمان، شلمچه ، قانا... صبرا و شتیلا... و ....
............ ...
............ ...
............ ...
گریه کن سرباز
گریه کن سرباز
نظرات 1 + ارسال نظر
افسانه سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:19 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

سلام



سلام خوبی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد