کلبه دل

به صلیب صدا مصلوبم ای "دوست"

کلبه دل

به صلیب صدا مصلوبم ای "دوست"

اشعار نزار قبانی


معشوقه ام باش و ساکت شو


با من درباره شریعت عشق ، بحث نکن


عشق من به تو شریعتیست که می نویسمش و

 

 اجرا یش می کنم


اما تو...


آموختمت که گل مارگریت شوی و


بر بازوهایم بخوابی و بگذاری تا حکومت کنم


و کار تو فقط این باشد


که تا ابد معشوقه ام باشی...

ادامه مطلب ...

اشعار نزار قبانی


از تجربه عشق پنهانی  و


از بازی کردن نقش عاشق کلاسیک خسته شده ام


می خواهم پرده نمایش  را بالا ببرم و


نمایشنامه را پاره کنم  وکارگردان را بکشم


و مقابل همه مردم اعلام کنم :


که برغم کراهت این قرن ،من عاشق این روزگارمعاصرم


 و معشوق من تویی


  متن اصلی در"ادامه مطلب" ادامه مطلب ...

اشعار نزار قبانی


وقتی باران به پنجره می کوبد


جای خالیت ملموس تر می شود


وقتی مه بر  شیشه های ماشین می نشیند و

 

بوران محاصره ام می کند


وقتی گنجشک ها جمع می شوند تا


ماشینم را از عمق برف بیرون بکشند...


گرمای دستان کوچک تو را به یاد می آورم و


سیگارهایی که با هم کشیدیم


مثل سربازها در سنگر


نصف تو...


 نصف من...


متن اصلی در "ادامه مطلب"

ادامه مطلب ...

اشعار نزار قبانی


تو نه لایق دریا هستی و نه بیروت !


از روزی که دیدمت راهبه ای گناه کار بودی


آب را ، بدون خیس شدن می خواستی  و


دریا را ، بدون غرق شدن


بیهوده سعی میکردم قانعت کنم که


آن عینک سیاه را از چشمانت برداری و


جوراب های ضخیم و ساعت مچی ات را دربیاوری


و مثل ماهی زیبایی در آب لیز بخوری 


برای مشاهده متن اصلی ادامه مطلب بروید


ادامه مطلب ...

شن های دریا را پهن کرد

فرشت رمل البحر ....

شن های دریا را پهن کرد

فرشة رمل البحر ونامت وتغطت بالشمس

شن های دریا را پهن کرد و خوابید ( دراز کشید ) واشعات خورشید را بر روی خود کشاند
وصارت مثل النار اعصابی یمتى الحلو تحس

اعصابم چون آتشی شدند ، پس این (معشوق) کی میخواهد مرا درک کند
طیورک یابحر تغازلها وتشرب من ادیها

پرندگان تو ای دریا برای معاشقه پیش او می آمدند و از داستان او آب میخوردند ( سر و صدا کردند پرندگان و بالای سر معشوق بودند ، شاعر آن را به خاطر عشقبازی با معشوق تشبیه کرده است )
وامواجک ترکض فرحانة وتبوس رجلیها

و موجهای تو از شدت خوشحالی به طرف پاهایش شتابان می آمدند و پاهایش را بوسه می زدنند ( حرکت موج و برخورد با پاها )
والرمل یذوب من الغیرة یحضنها یغطیها

و خاک از شدت غیرت آن را ( معشوقه مرا) در آغوش میگرفت و در خود پنهان میکرد
وانا مثلک یابحر واکثر معجب جدا بیها

و من مثل تو ای دریا و شاید بیشتر از تو خواهان وعاشق او هستم
یاصاحبة الجسد الخمری .. رمل البحر ادفى او صدری؟!

( خمری = رنگی که شباهت دارد به رنگ شراب ، سیاهی متمایا به سرخی )

ای دارنده جسم برنزی ..خاک دریا گرم تر است یا سینه من


من عمری لعمرک یاعمری انت اتمنى وبس

از عمر من کم بر کن و بر عمر آن بیفزا ای همه زندگی من تو فقط آرزو کن ، بس ( من هر آرزوی که تو داری بر آورده میکنم تو فقط آرزو کن )
یاشمس انتظری ولاتغیبی .. خلینی استمتع بحبیبی

ای خورشید منتظر باش و پنهان مشو .. بگذار که از معشوقه خودم لذت ببرم
هی حیاتی هی نصیبی هی حبیبتی وبس

آن زندگی و معشوقه و نصیب من است و بس


کلمات:اسعد الغریری