من دگر خندانم...
خنده ام حسرت یک دل شدن است
خنده ام از سر یک تنهای است
خنده ام با من و بی تو شدن است
یا که نه...
خنده ام تلخ تر از رسوایی است.
تو بیین...
من دگر خندانم...
گفته بودم که تو بر خواهی گشت،
من شنیدم که تو می آیی باز،
کوچه های دل خود را همه آذین بستم،
خاک را،باران را،آب را، آینه را،قاصدک های پیام آور را،
همه هستی،همه زیبایی را به تماشای تو دعوت کردم،
من براین باور خود می مانم که تو خواهی آمد .
آشنا بودم بیگانه حسابم کردی
عاشقت بودم دیوانه حسابم کردی
گذشت آن زمان کهنه دیدار
رفت آن دقیقه های پر هیاهو
رفت آن حس دیدار
شکست آن لحظه زیبا
سکوت،سکوت،سکوت
و تو ...
چه ساده گذشتی از این همه احساس
و من...
سکوت،سکوت،سکوت